مردمان بی اساس

مردی بی اساس

مردمان بی اساس

مردی بی اساس

آرامش،بهنام صفوی

سلام به همه ی دوستان.

امشب براتون دانلود آهنگ آرامش از بهنام صفوی رو گذاشتم.

بهنام صفوی از خواننده های محبوب من هست که فوق العاده دوسش دارم.


دانلود: آرامش


پخش آهنگ:***برای دانلود Flash Player روی اسم برنامه کلیک کنید***


به خاطر خون خواهی از بلاگفا

امروز دلم گرفت

یاد قدیما کردم.قدیمه قدیم که نه،یکی دو سال بیش.

یه وبلاگ از نوع بلاگفا داشتن.

خیلی دوسش داشتم.

ادرسشس این بود مردمان بی اساس. دورانی توش داشتم.تازه دوست و رفیقام داشتن زیاد میشدن که یه روز بغضم گرفت وقتی دیدم وبلاگم به این روز  افتاده.

دیدم وبلاگم رو فیلتر کردن نامردا.

بعد باز دلم کمی آروم شد،گفتم فقط فیلتره،دوستام حتما فیلتر شکن دارن.

وقتی با فیلتر شکن رفتم تو،دهنمون باز شد و هر چی بود نثار عواملان فیلتر و کار گروه و بدرشون کردیم.

نوشتن این وب به دست کار گروه مسدود شده است،برای بیگیری به این نشانی ایمیل بزنید.هرچی ایمیل زدیم کسی جوابمونو نداد.یعنی اصلا فرستاده نشد که جوابمونو بدن.

یکی دو ماهی دیگه وب ننوشتم.

که یهو دوباره به سرم زد بنویسم

انتخاب کردم و سر از اینجا در آوردم.

ولی هنوزم که هنوزه دلم بیشه وبمه.

آخه مگه میشه اون همه خاطره رو از یاد برد؟ دلم براش تنگ شده

هنوز باورم نمیشه

ولی تصمیم گرفتم خونخواهی وبم رو انجام بدم

حلا هر طور که شده.

بازم

بازم این امتحانهای لعنتی ما شروع شد.

کی میشه این دوره دانشجوئی تموم بشه ما بریم بی زندگیمون.

خسته شدیم از دانشگاه و محیط مزخرفش.

به قول خودمون،میخونیم 10 میشیم،نمیخونیم 10 میشیم.

فرقش کجاس؟

آخرشم باید جارو بگیریم دنبال مگس کشتن باشیم از بیکاری.

امشب میگن شب آرزوهاس.

اول آرزو میکنم همه آدما به سلامتی خودشون برسن،چه اونایی که محرومن،چه اونایی که دارن و حواسشون نیس.

دوم آرزو میکنم که دله استادا کمی هم به فکره بسرها هم باشه،خدایی گناهشون چیه که تو امتحان تحلیل خرخون کلاس بسر باشه،بشه 15 ،خشکل کلاس دختر باشه بشه 18.

خدایا همه روبه حق خودشون برسون.

برا سلامتی همه دعا کنین

دانلود آهنگ Love in Brasil

سلام به همه.

امروز براتون آهنگ Love in Brasil رو گذاشتم.

حتما دانلود کنین.خیلی باحاله.


دانلود: Love in Brasil of Andreea Banica


پخش آهنگ:

داستان دو کوزه


در افسانه ای هندی آمده است که مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دو انتهای چوبی می بست...چوب را روی شانه اش می گذاشت و برای خانه اش آب می برد.
یکی از کوزه ها کهنه تر بود و ترک های کوچکی داشت. هربار که مرد مسیر
خانه اش را می پیمود نصف آب کوزه می ریخت.
مرد دو سال تمام همین کار را می کرد. کوزه سالم و نو مغرور بود که وظیفه ای را که به خاطر انجام آن خلق شده به طورکامل انجام می دهد. اما کوزه کهنه و ترک خورده شرمنده بود که فقط می تواندنصف وظیفه اش را انجام دهد. هر چند می دانست آن ترک ها حاصل سال ها کار است. کوزه پیر آنقدر شرمنده بود که یک روز وقتی مرد آماده می شد تا از چاه آب بکشد تصمیم گرفت با او حرف بزند : " از تو معذرت می خواهم. تمام مدتی که از من استفاده کرده ای فقط از نصف حجم من سود برده ای...فقط نصف تشنگی کسانی را که در خانه ات منتظرند فرو نشانده ای. "
مرد خندید و گفت: " وقتی برمی گردیم با دقت به مسیر نگاه کن. "
موقع برگشت کوزه متوجه شد که در یک سمت جاده...سمت خودش...
گل ها و گیاهان زیبایی روییده اند.
مرد گفت: " می بینی که طبیعت در سمت تو چقدر زیباتر است؟ من همیشه می دانستم که تو ترک داری و تصمیم گرفتم از این موضوع استفاده کنم. این طرف جاده بذر سبزیجات و گل پخش کردم و تو هم همیشه و هر روز به آنها آب می دادی. به خانه ام گل برده ام و به بچه هایم کلم و کاهو داده ام. اگر تو ترک نداشتی چطور می توانستی این کار را بکنی؟