مردمان بی اساس

مردی بی اساس

مردمان بی اساس

مردی بی اساس

رابطه ی منو خاتونم

یه چند وقتی بود که رابطه ام با پیشی خوب شده بود.

ولی چند روز پیش باهم دعوا کردیم.البته بحث بود،قبلش هم با زن داداشش دعوا کرده بود.

حسابی اعصابش خراب بود،یه چیزایی زن داداشش بهش گفت اونم طاقت نیاورد و ....

خواستم بهش کمک کنم که آروم بشه.اونم بهم گفت که باید تمام ماجرا رو تعریف کنم.منم گفتم خو تعریف کن.

گفت باید کلی چیز بگم،گفتم خوب بگو.نمیدونم چی گفت که منم عصبی  شدم.

گفتم هروقت خواستی راجبش حرف بزنی من هستم.راستش راجب اینکه شارژ نداره چیزی نگفت.منم یه چیزی فک کنم گفتم که اونم ...

والله دعوا رو نمیدونم از کجا شروع شد این وسط، فک کنم از همینجا بود که شروع شد.

خلاصه بهم گفت دیگه نمیخواد بهم اس بدی.

منم گفتم باشه،ولی شبا وقته خواب،وقتی خواب بودبهش اس میدادم.البته قبلا ایشون این کار رو میکردن و من کوتاهی میکردم.

تا امشب که دلم خیلی واسش تنگ شده بود،بهش اس دادم که آخاتو نمیخوای؟

گفت که نه،این آخا رو نمیخوامو منو از خونه دلشاناخت بیرون.

حالا نمیدونم بدون خاتونم چیکار کنم.

اون بهم گفت که واسه همیشه داره میره.



خدایا خودت کمکم کن


سوختن

دلم بد هوای یه سیگار کرده.


سیگاری که به پام بسوزه... و من به پاش بسوزم.

کمبود وقت

سلام به همه ی دوستان.با عرض معذرت یکم سرم شلوغه.در اسرع وقت میام پیشتون.

خیلی دور نیس.

سلام

سلامی دوباره به دنیای مجازیه خودم میکنم.

آنجا که من تنهاییم را با خاتون خودم سر کرده ام.

سلام.